هر انساني اگر بخواهد در زندگي اصولي داشته باشد و از آن اصول پيروي كند، بايد يك خطمشي معين داشته باشد و لازمه خطمشي داشتن و اهل مسلك و مرام و عقيده بودن اين است كه از اموري كه با هواهاي نفساني آني او موافق است اما با هدف و اصولي كه اتخاذ كرده منافات دارد خود را نگهداري كند.1
آن كسي كه بر مركب چموش هوا و هوس و جاهطلبي سوار است؛ زمام اختيار خويش را به اين امور سپرده، ديوانهوار به دنبال اين امور ميرود، ديگر عقل و مصلحت و بصيرت در وجود او حكومتي ندارد.2
بصيرت يعني: اينكه شخص حوادث را به خوبي ميبيند و با چشم باز موشكافي ميكند و به عمق آن ميرسد. اما وابستگي مادي مانعي براي خوب ديدن و به عمق موضوع رسيدن است.
بصيرتافزايي و كسب قدرت فردي و اجتماعي و عبور از گردنههاي پر پيچ و خم فتنه و صاحب تشخيص بودن در انتخاب اهداف، مسيرها، وسائل و به خصوص راهنما و پيشواي صالح، از برجستهترين ويژگيهاي صاحبان بصيرت است.3
اگر من بخواهم يك توصيه به شما بكنم، آن توصيه اين خواهد بود كه بصيرت خودتان را زياد كنيد.4
اگر فكر و بصيرت نداشته باشيم، از سوي دشمنان حقيقي ضربه ميخوريم.5
بصيرت وقتي بود، غبار آلودگي فتنه نميتواند آنها را گمراه كند، آنها را به اشتباه بيندازد. اگر بصيرت نبود انسان ولو با نيت خوب، گاهي در راه بد قدم ميگذارد.6
بصيرت يعني: اينكه بدانيد چه ميخواهيد، تا بدانيد چه بايد با خودتان داشته باشيد.7
معلمان روحي، متعهدان موجود در جامعه ما از اهل سواد و فرهنگ، از دانشگاه و حوزوي بايد به مسئله بصيرت اهميت بدهند، بصيرت در هدف، بصيرت در وسيله، بصيرت در شناخت دشمن، بصيرت در شناخت موانع راه، بصيرت در شناخت راههاي جلوگيري از اين موانع و برداشتن اين موانع، اين بصيرتها لازم است.8
مسئله بصيرت اين است كه اين استكبار چيست كه بايد با آن مبارزه كرد. استكبار يعني: قدرتي در دنيا يا قدرتهايي در دنيا؛ چون نگاه ميكنند به خودشان، ميبينند داراي امكانات پولي و تسليحات و تبليغاتي هستند. بنابراين، بايد به خودشان حق بدهند كه در امور زندگي كشورها و ملتهاي ديگر، دخالتهاي مالكانه بكنند؛ اين معناي استكبار است.9
هميشه بر روي بصيرت تأكيد كردهام، به خاطر اين است كه يك ملتي كه بصيرت دارد، مجموعه جوانان يك كشور وقتي بصيرت دارند، آگاهانه حركت ميكنند و قدم برميدارند، همه تيغهاي دشمن در مقابل آنها كند ميشود.10
شما در جبهه جنگ اگر راه را بلد نباشيد، اگر نقشهخواني بلد نباشيد، اگر قطبنما در اختيار نداشته باشيد، يك وقت نگاه ميكنيد ميبينيد در محاصره دشمن قرار گرفتهايد؛ راه را عوضي آمدهايد، دشمن بر شما مسلط ميشود. اين قطبنما همان بصيرت است. 11
خود پيغمبر با بصيرت حركت ميكند، تابعان و مدافعان و پيروان فكر پيغمبر هم با بصيرت. اين مال دوران مكه است؛ آن وقتي كه هنوز حكومتي وجود نداشت. مديريت دشواري وجود نداشت. بصيرت لازم بود؛ در دوران مدينه، به طريق اولي.12
آن كسي كه بر مركب چموش هوا و هوس و جاهطلبي سوار است؛ زمام اختيار خويش را به اين امور سپرده، ديوانهوار به دنبال اين امور ميرود، ديگر عقل و مصلحت و بصيرت در وجود او حكومتي ندارد.2
بصيرت يعني: اينكه شخص حوادث را به خوبي ميبيند و با چشم باز موشكافي ميكند و به عمق آن ميرسد. اما وابستگي مادي مانعي براي خوب ديدن و به عمق موضوع رسيدن است.
بصيرتافزايي و كسب قدرت فردي و اجتماعي و عبور از گردنههاي پر پيچ و خم فتنه و صاحب تشخيص بودن در انتخاب اهداف، مسيرها، وسائل و به خصوص راهنما و پيشواي صالح، از برجستهترين ويژگيهاي صاحبان بصيرت است.3
اگر من بخواهم يك توصيه به شما بكنم، آن توصيه اين خواهد بود كه بصيرت خودتان را زياد كنيد.4
اگر فكر و بصيرت نداشته باشيم، از سوي دشمنان حقيقي ضربه ميخوريم.5
بصيرت وقتي بود، غبار آلودگي فتنه نميتواند آنها را گمراه كند، آنها را به اشتباه بيندازد. اگر بصيرت نبود انسان ولو با نيت خوب، گاهي در راه بد قدم ميگذارد.6
بصيرت يعني: اينكه بدانيد چه ميخواهيد، تا بدانيد چه بايد با خودتان داشته باشيد.7
معلمان روحي، متعهدان موجود در جامعه ما از اهل سواد و فرهنگ، از دانشگاه و حوزوي بايد به مسئله بصيرت اهميت بدهند، بصيرت در هدف، بصيرت در وسيله، بصيرت در شناخت دشمن، بصيرت در شناخت موانع راه، بصيرت در شناخت راههاي جلوگيري از اين موانع و برداشتن اين موانع، اين بصيرتها لازم است.8
مسئله بصيرت اين است كه اين استكبار چيست كه بايد با آن مبارزه كرد. استكبار يعني: قدرتي در دنيا يا قدرتهايي در دنيا؛ چون نگاه ميكنند به خودشان، ميبينند داراي امكانات پولي و تسليحات و تبليغاتي هستند. بنابراين، بايد به خودشان حق بدهند كه در امور زندگي كشورها و ملتهاي ديگر، دخالتهاي مالكانه بكنند؛ اين معناي استكبار است.9
هميشه بر روي بصيرت تأكيد كردهام، به خاطر اين است كه يك ملتي كه بصيرت دارد، مجموعه جوانان يك كشور وقتي بصيرت دارند، آگاهانه حركت ميكنند و قدم برميدارند، همه تيغهاي دشمن در مقابل آنها كند ميشود.10
شما در جبهه جنگ اگر راه را بلد نباشيد، اگر نقشهخواني بلد نباشيد، اگر قطبنما در اختيار نداشته باشيد، يك وقت نگاه ميكنيد ميبينيد در محاصره دشمن قرار گرفتهايد؛ راه را عوضي آمدهايد، دشمن بر شما مسلط ميشود. اين قطبنما همان بصيرت است. 11
خود پيغمبر با بصيرت حركت ميكند، تابعان و مدافعان و پيروان فكر پيغمبر هم با بصيرت. اين مال دوران مكه است؛ آن وقتي كه هنوز حكومتي وجود نداشت. مديريت دشواري وجود نداشت. بصيرت لازم بود؛ در دوران مدينه، به طريق اولي.12